شب وداع
شبی که باغ تنت رنگ آشنایی داشت
نگاه وحشیی تو جوهر جدایی داشت
حضور قامت تو در حصار شب لغزید
نگاه من ز رخت بوسه ها گدایی داشت
بهار حسن تو صد گل شگفتن داد
خزان باور من بزم بیصدایی داشت
نگاه حیرت قربانی بر افق پیچید
طنین نعره قصاب درد هایی داشت
کسیکه راه به کوی تو برد مقصد یافت
هر آنکه بیتو سفر کرد بینوایی داشت